چگونه باور کنم نمی شود به تو امیدوار بود
مگر می شود دست مادریت را از سرم برداشته باشی
می دانم کجای کارم می لنگد ولی مگر نمی گویند خدای مهربان توبه پذیر است
این روزها ذکرم شده است: یا اله العاصین
هروقت از همه بریده ام به دامان تو پناه آورده ام اگر پس زنی مرا چه کنم؟
فرزند خوبی نبودم، درست.. اما تو که همیشه مادر خوبی بوده ای، نبوده ای؟
من که گفتم قول می دهم آدم شوم.. سعی نکردم؟
ندیدی چله آدم شدن گرفتم؟
تو که نمی خواهی فکر کنم دیگر نمیبینی مرا؟
حتی آنروز که از همه بریدم باز با خودت درد دل کردم، نکردم؟
اصلا دیگر جز خودت چیزی برایم نمانده، مانده؟؟؟
تو که خوب می دانی جواب سوال هایم را..
به آن چادر خاکی ات قسم که همیشه بغض بر گلو نشانده
قسم به آن لحظه تنهاییت در خیل آن نامرد مردمان
قسم به دلشوره هایِ وسط کوچه آنروز حسنت
قسم به دستانی که با تازیانه از علی دورشان کردند
و قسم ، قسم، قسم... قسم به دستان مادرانه دعایت حتی اگر پس زنی مرا بازهم مادر صدایت میزنم
ولی یادم می ماند می شود مادری با همه مهربانی اش فرزندش را براند...
بریده ام ..بپذیرم مادر
روز نا امیدانه امیدوار بودنم
تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 11:5 صبح | نویسنده : باران | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.